یک کودک نرمال و عادی در سال اول زندگی به توانمندی های بسیاری همچون یادگیری چگونه راه رفتن، صحبت کردن، خزیدن، نشستن و در اخر، راه رفتن بدون کمک دیگران دست خواهد یافت. برای پیگیری مراحل رشد و تکامل از جمله تکامل حرکتی کودک خود، به سن تعدیل شده کودک خود توجه کنید که بر اساس تاریخ دقیق زایمان تعیین می شود. تکامل حرکتی و کسب مراحل آن به صورت خطی می باشد و مهارت ها به صورت یک توالی رشدی و در نتیجه ی بلوغ سیستم عصبی مرکزی ایجاد می شوند. در این سیستم ابتدا ساختار های ساقه ی مغز تکامل می یابد، به صورتی که که در پاسخ های رفلکسی نوزاد مانند رفلکس گرفتن که توسط مسیر های عصبی که از ساقه ی مغز منشأ می گیرند کنترل می گردد. ساختار های قشری نیز بعدا تکامل می یابند که نمونه ی دلیل تکامل و میلین سازی در مغز میانی و ساختار های قشری است. هم زمان به دلیل مهار کنترل این مراکز، آن مهارت های هماهنگ و برنامه ریزی شده ی کودک مشاهده می شوند. کلینیک کاردرمانی دکتر صابر با انجام خدمات کاردرمانی برای راه رفتن کودک، کاردرمانی حرکتی و کاردرمانی کودکان به کودکانی که در راه رفتن مشکل دارند کمک کرده و موجب افزایش کیفیت زندگی آن ها می گردد.
جهت تماس با کلینیک کاردرمانی و گفتاردرمانی جناب آقای دکتر صابر (کلینیک توانبخشی پایا در پاسداران ، کلینیک توانبخشی غرب تهران در سعادت آباد) باشماره 09029123536 تماس حاصل فرمایید.
اصول تکامل حرکتی و کاردرمانی حرکتی
افزایش کنترل بر حرکات و مهارت ها نه تنها به بر ساقه ی مغز می باشد بر اساس این نظریه می توان اصول زیر را برای تکامل حرکتی تعریف کرد:
- توالی مراحل و میزان تکامل حرکتی در نورادان و کودکان ثابت است. معیارهای تکاملی، گزل، اما ترودا پیلی و … بر اساس همین توالی و میزان مشخص توصیف شده اند. با توجه به ثبات و قابل پیش بینی بودن این توالی و مراحل در همه ی کودکان، می توان از تکامل طبیعی حرکتی به عنوان معیاری برای تشخیص اختلالات نورولوژیک کودکان استفاده کرد.
- حرکات از الگو های رفلکسی اولیه به سمت حرکات ارادی و کنترل شده پیشرفت می کند. در نوزادان و کودکان شیرخوار رفلکس های حرکتی برای ادامه حیات لازم بوده مانند رفلکس های بلعیدن و مکیدن و اولین روش تعامل کودک با محیط مانند رفلکس گرفتن هستند. به دلیل نیازهای عملکردی نوزاد با این رفلکس ها متولد شده و در آن ها کفایت کافی دارد در نهایت این رفلکس ها یک پارچه شده و در قالب واکنش های راستایی تعادلی و کنترل حرکتی ارادی ظاهر می شوند.
- مهارت های سطح پایین پیش نیازهای مهارت های سطح بالای خاص هستند. نوزادان کنترل حرکتی را در جهت سری دمی کسب می کنند به صورتی که ابتدا کنترل سر کسب می شود که این پیشرفت توسط کنترل تنه (نشستن) و لگن (ایستادن) دنبال می شود. با پذیرفتن سلسله مراتبی بودن عملکرد سیستم عصبی مرکزی، نظریه ی بلوغ عصبی درک ما از اینکه کودک چگونه در محیط عمل می کند را محدود می کند. در واقع این نظریه توضیح نمی دهد که کودک چگونه مهارت های حرکتی جدید را فرا گرفته و قابلیت نوروپلاستی سیتی مغز را که امکان تطابق فرد با محیط را فراهم می کند، نادیده می گیرد. گاتلیب نوروپلاستی سیتی را آمیختگی کودک و محیط می داند که طی آن، از طریق تجربه و تکامل ساختارهای جدید در (سطح سلولی) و عملکردهای جدید فعالیت ها ظاهر می شوند. تجربه های کودک، ارتباطات نورولوژیک جدید و تغییرات ساختاری را باعث می شود که برای تکامل رابطهی بین این اجزا لازم است. پذیرش قابلیت پلاستیسیتی سیستم می تواند باعث تمرکز بر پتانسیل کودک برای تغییر و در نظر گرفتن عوامل زمینه ای تسهیل کننده یا مانع عملکرد شود. در واقع این نظریه نمی تواند اصولی که برای یادگیری مهارت های جدید در توانبخشی مطرح شده است را پوشش دهد.
نظریه ی سیستم های پویا و کاردرمانی جسمی
در این نظریه الگو های حرکتی و عملکردی در اثر تعامل و همکاری سیستم های متعدد درونی و بیرونی کودک شکل می گیرند. در واقع زمانی که کودک سعی در دستیابی به یک هدف عملکردی دارد، تعامل سیستم های فردی کودک و زمینه ای که عملکرد در آن در حال انجام است باعث بروز الگوهای اجرایی می شود. این نظریه در تفسیر چگونگی تکامل مهارت های حرکتی و پردازشی خاص مفید است. انسان یک سیستم پیچیده ی زیستی است که از چندین زیر سیستم (حسی – حرکتی، درکی- شناختی عضلانی اسکلتی و …) تشکیل شده است. این زیر سیستم ها دائما در حال تغییر بوده و بسته به عملکرد با همدیگر و البته با محیط، در تعامل هستند. هماهنگی و خود تنظیمی این سیستم ها برای اجرای مناسب عملکردها ضروری است. بررسی ها نشان داده اند که کودکان در مسیر تکامل حرکتی مسیر هایی را طی می کنند که منحصر به فرد بوده و با همدیگر تفاوت هایی دارند که این شرایط تا بزرگسالی ادامه خواهد یافت. تلن کوربتا و اسپنسر این ویژگی را در تکامل مهارت های دستی کودکان ۵ ماهه نشان داده اند. هر کودک ۵ ماه های توانایی رساندن دست به یک شی را دارد اما الگویی که در این راه از خود نشان می دهند کاملاً منحصر به فرد و متفاوت از دیگری است. برای مثال برخی از حرکات آهسته و محتاطانه استفاده می کنند و برخی دیگر از حرکات نوسانی برای رساندن دست سود می جویند. در واقع میزان نیرو، سرعت، زاویه و اصلاحات حرکتی ارائه شده از سوی هر کودک در رساندن دست به اسباب بازی متفاوت است. به نظر می رسد که تکامل مهارتی مانند رساندن دست به شئ فراتر از تکامل هماهنگی چشم و دست به تنهایی باشد و مواردی مانند انگیزه ی کودک، توانایی مکانیابی شی در فضا، درک قابلیت در دسترس بودن شی، برنامه ریزی برای مسیر حرکت دست، اصلاح حرکت در زمانی که دست در حال نزدیک شدن به شی است، بلند کردن و ثبات بازو در فضا و گرفتن موفقیت آمیز شی در دست در آن نقش دارند. چگونگی کنترل و مدیریت تمامی این اجزا برای گرفتن یک اسباب بازی در دست در نوزادان متفاوت از هم بوده که البته دلایل مختلفی دارد. چنین شرایطی را در مهارت های حرکتی درشت مانند جا به جایی ها، غلتیدن، چهار دست و پا رفتن، راه رفتن و … نیز می توان مشاهده کرد. علاوه بر عوامل درونی (مانند قدرت هماهنگی، حس تعادل و حرکت) که می توانند باعث تفاوت در کسب و اجرای یک مهارت حرکتی شوند. شرایط محیط نیز تحرک کودک را تحت تأثیر قرار می دهد. از این دست می توان به مواردی مانند سطحی که کودک روی آن در حال بازی است، تشویق والدین و اطرافیان و نحوهی انجام فعالیت اشاره کرد از سوی دیگر نه تنها تکامل و تعامل این سیستم ها و کاردرمانی جسمی در تکامل حرکتی کودک نقش دارد، بلکه تکامل حرکتی کودک نیز در کسب مهارت های دیگری مانند تعامل اجتماعی، حل مسئله، کشف محیط و در نهایت استقلال بیشتر نقش خواهد داشت.
سه مرحله یادگیری کودک و کاردرمانی کودکان
کودکان عموماً سه مرحله یادگیری را برای کسب یک مهارت جدید طی می کنند. اولین مرحله فعالیت کاوش گرانه است. سال اول زندگی، در واقع، دوره کاوش حسی – حرکتی است. کاوش به صورت طبیعی، زمانی که فرد با یک شی یا تکلیف جدید مواجه می شود در همه دیده می شود. از طریق کاوش است که کودک در مورد خود و محیط یاد می گیرد. در این مرحله کودک با استفاده از سیستم های مختلف، ترکیبات جدید درکی و حرکتی و توالی های جدید عملکردی، سعی در تجربه کردن شی یا تکلیف جدید دارد. حرکات کودک در این مرحله خام و اولیه هستند و مهارت های سطوح پایین تر استفاده می شود زیرا این مهارت ها به دلیل صرف انرژی کمتر راحت تر در دسترس قرار می گیرند.
مرحله ی دوم یادگیری درکی است که در آن کودک شروع به استفاده از بازخورد و تقویت دریافتی از اکتشاف خود می کند. در این مرحله ی انتقالی کودک ثبات بیشتری را در حین انجام تکالیف از خود نشان می دهد. در مرحله ی دوم برخی از الگو هایی که غیر مؤثر تشخیص داده شده اند حذف می شوند. علاقه و انگیزه ی کودک باعث تداوم یادگیری می شود زیرا کودک بر یادگیری تمرکز کرده و تلاش هایش را چندین بار تکرار می کند. کودک ممکن است بین مهارت های سطح پایین و بالا نوسان داشته باشد برای مثال در کودک سه ساله ای که سعی در گرفتن دست دارد مشاهده شده است که گاهی کودک از الگوی گرفتن بزرگسالان (مانند گرفتن سه انگشتی) استفاده می کند و گاهی نیز به الگو های اولیه (مانند گرفتن با مشت) بر می گردد. الگو های بالغ اغلب در کودکانی بیشتر استفاده می شود که کم کم وارد مرحله سوم می شوند.
در مرحله ی سوم یا مرحله ی کسب مهارت کودک الگویی را انتخاب می کند که بهترین کارکرد را در رساندن او به هدفش دارد. این الگو راحت، مؤثر و کارا می باشد. در طی این مرحله کودک یک ثبات انعطاف پذیر را در عملکرد خود نشان می دهد. به عبارت دیگر او از یک الگو و رویکرد یکسان در انجام تکلیف استفاده می کند اما به راحتی این الگو را در پاسخ به نیازهای متغییر فعالیت تطبیق می دهد. در واقع این انعطاف پذیری یکی از ویژگی های مهارت های خوب یاد گرفته شده است. همچنین کودک برای مهارتی که یاد گرفته است از الگوهای منظم، اقتصادی و بهینه استفاده می کند. در نهایت این مرحله و کاردرمانی حرکتی منجر به کشف و تجربهی فعالیت های جدیدی شده که وسعت عملکرد های کودک را گسترش می دهد.