با توجه به اهمیت شناسایی اختلال یادگیری در مقطع پیش دبستانی و در سنجش ورود به مدرسه، میتوان عنوان نمود که نیم رخ پراکنده به عنوان اصطلاحی که آقای روید، سازنده نسخه پنجم مقیاس های هوشی استانفورد-بینه مطرح کرده است، از طریق بررسی دقیق نوسان نیمرخ هوشی صورت می گیرد. نوسان یا پراکنش در نیمرخ هوشی بهعنوان سرنخی دقیق برای شناسایی کودکان با اختلال یادگیری در سنجش کلاس اول مطرح شده است و موجبات اهمیت گذاری به ترسیم و تفسیر تست های هوش را فراهم می سازد. امروزه نسخه نوین تست هوش تهران-استنفورد- بینه به محاسبه ۸ هوشبهر پرداخته و عملکرد آزمودنی را در دو حیطه با 10خرده آزمون هوش کودک به تصویر می کشد تا بتوان نقاط ضعف و قوت کنش های شناختی مرتبط با سازه هوش آزمودنی را دریافت. در سوالات سنجش ورود به مدرسه از آیتم های این آزمون استفاده شده است. از طریق مدل سلسله مراتب توانایی های شناختی در تست هوش کودکان می توان اطلاعات مرتبط با غربالگری اختلال یادگیری را در سوالات سنجش ورودی کلاس اول به دست آورد. در مرکز تست هوش کودکان دکتر صابر متناسب با سوالات سنجش ورود به مدرسه و هوش کودکان آمادگی های لازم جهت پذیرش کودک در آزمون ورود به مدرسه انجام می شود و در صورت نیاز به آموزش های تکمیلی به بهخش آموزش پیش دبستانی کودکان ارجاع می گردد.
جهت تماس با کلینیک کاردرمانی و گفتاردرمانی جناب آقای دکتر صابر (کلینیک توانبخشی پایا در پاسداران ، کلینیک توانبخشی غرب تهران در سعادت آباد) باشماره 09029123536 تماس حاصل فرمایید.
ضرورت تست ورود به کلاس اول چیست؟
دکتر هورن هوش را متشکل از عواملی مانند پردازش دیداری، پردازش شنیداری، پردازش کمی، سرعت پردازش، سهولت در خواندن و نگارش، حافظه کوتاه مدت و حافظه بلند مدت می داند. او اعتقاد دارد که حافظه کوتاه مدت، پردازش شنیداری و پردازش دیداری، به عنوان توانمندیهای آسیب پذیری هستند که بعد از ۴۰ سالگی کاهش می یابد، ولی پردازش کمی، سرعت پردازش، توانایی خواندن و نگارش و حافظه بلند مدت، به عنوان توانمندیهای اکتسابی مطرح میشوند و تحت تاثیر سن قرار نمیگیرند.
این توانمندی ها در محیط آموزشی توسعه می یابند و از آنها به عنوان توانمندی های محیطی یا اکتسابی یاد می شوند. بنابراین، هوش متبلور از دیدگاه کتل و هوش اکتسابی از دیدگاه هورن، به عنوان ابعادی از هوش شناخته می شوند که باید در محیط آموزشی توسط تست ورود به مدرسه شناسایی شده و بررسی و ارزیابی شوند تا بتوان آنها را از طریق برنامه درسی مناسب توسعه داد.
این دیدگاه در زمینه هوش، توسط معلمان، مدیران و دیگر متخصصین آموزش و پرورش مورد حمایت قرار گرفته است و امروزه به عنوان یکی از مهمترین دیدگاه های هوش برای متخصصین تعلیم و تربیت شناخته می شود. دیدگاهی که از آن به عنوان نهضت سنجش روانی- آموزشی هوش یاد میگردد.و پایه طراحی سوالات سنجش ورودی کلاس اول است. در این دیدگاه که به عنوان مبانی نظری مرتبط با نیاز سنجی شناخته می شود، اطلاعات فراگیر پیرامون کنش های شناختی آزمودنی ارائه می شود و می تواند معیار معتبر و دقیق را برای برنامه ریزی های آموزشی در حیطه سنجش ورود به مدرسه فراهم سازد.
آزمون هوش و سوالات سنجش ورود به مدرسه
در حیطه جنبش روانی-آموزشی هوش،کارول نظریه سه لایه تواناییهای شناختی را در سال ۱۹۸۴،ارائه داد و تا سال ۱۹۹۷ از طریق روش تحلیل عامل تاییدی، به توسعه نظریه خویش پرداخت. دیدگاه کارول در انجمن روانشناسان آمریکا در سال ۱۹۸۴ و پس از آن در سال ۱۹۹۳،مطرح و به عنوان مقبول ترین و جامع ترین دیدگاه مرتبط با سنجش هوش شناخته شد.
دیدگاه کارول در تدوین آخرین نسخه آزمون استانفورد- بینه که توسط روید و همکارانش ساختارسازی، رواسازی، اعتباریابی و هنجاریابی شده است، بسیار تاثیرگذار بود و از آن میتوان به عنوان مدل نظریه هوش و یا روایی سازه در نسخه پنجم مقیاس های هوشی استنفورد- بینه ،یاد کرد که این نسخه ویرایش گردید و در سال ۲۰۰۵، مقیاس های هوشی استنفورد- بینه خورد سال، توسط گروه مزبور تدوین شد. این تست در سنجش تکمیلی ورود به مدرسه استفاده می شود.
به راحتی میتوان دیدگاه کتل در زمینه هوش سیال و متبلور را در نظر گرفت و مباحث کاربردی را پیرامون تلفیق این دو رویکرد با عقاید هورن و کارول مطرح ساخت. هر سه نظریه پرداز، دیدگاه های نزدیک به هم را ارائه کرده و تلاش کردند تا مبانی نظری را پیرامون دیدگاه مرتبط با سلسله مراتب هوش عنوان سازند.
در سال ۱۹۹۷، کارول نظریه خویش را با تاکید بر دیدگاه زمین شناسی بازنگری کرد و اعتقاد داشت که هوش از سه لایه متفاوت شکل گرفته است. دوبی در این سال، نظریه خویش را به عنوان مدل سلسله مراتبی مطرح ساخت و به صورت اصلاح نگر بیان کرد که باید هوش را به عنوان یک سازنده سه لایه ای در نظر گرفت. از این رو، میتوان دیدگاه کارول در سال ۱۹۹۷ را با دیدگاه ورنون در چهل سال پیش مترادف در نظر گرفت و شباهت فزاینده بین بانیان نهضت روانی- آموزشی هوش را با دیدگاه ورنون مورد توجه قرار داد و تاثیر دیدگاه هوش عمومی اسپیرمن و عوامل هفتگانه ترستون را در مباحث نظری هوش مشاهده کرد.
مدل کارول، جمع بندی و تلفیق دیدگاه بینه، اسپیرمن، ترستون، ورنون، کتل و حتی هاوارت گاردنر و اشترنبرگ است؛ زیرا وی تلاش کرد تا بتواند فهرستی دقیق از توانمندی های انسان طراحی کند و تصویری جامع را از توانمندی شناختی یا هوش،به صحنه نمایش بگذارد. از این دیدگاه در طراحی سوالات سنجش برای ورود به مدرسه استفاده شده است.
کارول در سال ۱۹۹۷،از هوش عمومی یا عامل به عنوان بالاترین عامل یا سطح یاد می کند و آن را برترین لایه در نظر می گیرد. در لایه دوم، از استدلال سیال، استدلال کمی، دانش متبلور، حافظه کوتاه مدت و پردازش دیداری یاد میکند. علاوه بر آن،در لایه سوم، از توانایی نگارش و خواندن، پردازش شنوایی، بازیابی بلندمدت، سرعت پردازش، زمان واکنش سرعت و تصمیم گیری صحبت به میان میآورد.
مطرح نمودن دیدگاه کارول در سال ۱۹۸۴ و پس از آن بازنگری عمیق نظریه وی در سال ۱۹۹۷،باعث شد تا سازندگان این نسخه پنجم مقیاس های هوشی استانفورد-بینه، از رویکرد کارول به عنوان مناسب ترین نظریه برای ساختارسازی مقیاس های خویش استفاده کنند. این افراد اعتقاد دارند که پنج عامل بنیادی با تاکید بر جنبه های غیر کلامی و کلامی در نسخه پنجم مقیاس های هوشی استانفورد- بینه، بر اساس دیدگاه تلفیقی کتل ( C ) هورن ( H ) و سپس کارول ( C ) یا مدل ترکیبی هوش ( CHC ) عنوان شده است.
لازم به ذکر است، رویکرد کتل با هورن و کارول مشاهده کرد. همگرایی خاصی را بین مدل نظری کتل، هورن و کارول، به عنوان مدل نظریه نسخه پنجم مقیاس هوشی استانفورد- بینه مقیاس های هوشی استانفورد- بینه خردسال و نسخه نوین هوش آزمایی تهران- استانفورد-بینه، عنوان میشود.
مدل سلسله مراتب تواناییهای شناختی به عنوان یکی از کامل ترین مدل های آموزشی-درمانی در حیطه سنجش کودکان جهت ورود به مدرسه و سنجش پیش دبستانی محسوب می شود که بازدهی مطلوبی را در گروههای استثنایی به نمایش گذاشته است. با استناد به مدل سلسله مراتب تواناییهای شناختی،نسخه پنجم مقیاس های هوشی استانفورد-بینه طراحی و تدوین شده است تا از این طریق شکاف بین سنجش کودکان برای ورود به کلاس اول و مداخلات روانشناختی کاهش یابد.