ارگوتراپیست مهدی صابر

گفتاردرمانی و یادگیری

گفتاردرمانی و یادگیری| گفتار درمانی برای کودکان و بزرگ­سالان| کلینیک گفتاردرمانی دکتر صابر

سر فصل مطالب

نظریه‌‌های یادگیری،کاربرد گسترده ­ای در علوم مختلف دارند، که یکی از این علوم، آسیب ­شناسی گفتار و زبان است. ولی، مطالعه ­ی نظریه‌‌های یادگیری، به ندرت به عنوان بخش اصلی آموزش بالینی گفتاردرمانی در نظر گرفته می‌شود. بر پایه­ ی پژوهش مربوط به نظریه‌‌های یادگیری و تجربه، گفتاردرمانی که با یک کودک در حال رشد و یا یک فرد بزرگ­سال در حال بهبودی از سکته کار می‌کند، باید با عوامل سرعت­ دهنده و یا باز دارنده ­ی درمان که روی پیشرفت بیمار تأثیر می‌گذارند، آشنا باشد. به عنوان مثال ،گفتاردرمان  باید اشکالاتی چون تکرار و طولانی ادا کردن صدا‌ها را که فرد مبتلا به ناروانی گفتار از آن رنج می‌برد، مورد توجه قرار دهد. اگر گفتاردرمانی نه فقط مفاهیم بنیادی مربوط به روانی گفتار، بلکه مفاهیم مربوط به یادگیری را در ارتباط با توانایی‌‌های کلی بیمار نیز بداند، و  آن‌ها را در درمان گفتار و زبان بیمار مد نظر قرار دهد، مهارت‌‌های او برای کارکردن با بیمار دچار ناتوانی گفتار افزایش پیدا می‌کنند. مرکز گفتاردرمانی دکتر صابر در حیطه درمان اختلالات گفتاردرمانی کودکان و بزرگسالان با استفاده از پروتکل های گفتاردرمانی و یادگیری پیشرو می باشد. تجهیزات و علم روز دنیا در کلینیک دکتر صابر موجب پیشرفت روزافزون مراجعین و درمان اختلالات زبان و گفتار آنان می گردد. همچنین خدمات گفتاردرمانی در منزل به تسریع روند درمان کمک می کند.

جهت تماس با کلینیک کاردرمانی و گفتاردرمانی جناب آقای دکتر صابر (کلینیک توانبخشی پایا در پاسداران ، کلینیک توانبخشی غرب تهران در سعادت آباد) باشماره 09029123536 تماس حاصل فرمایید.

هر چند ضرورت ندارد که گفتاردرمان ها ساعت‌‌ها وقت خود را صرف یادگیری و تکرار طوطی­ وار مقایسه و تقابل بین نظریه‌‌های یادگیری نمایند، ولی برای گفتاردرمانی مفید است تا با مفاهیم بنیادی مربوط به یادگیری و نظریه‌‌های یادگیری در ارتباط با موفقیت‌‌های بیمار آشنایی داشته باشند.

تعریف یادگیری

پژوهش­گران متعددی ، بخش‌‌های عظیمی‌ از کارشان را به یادگیری و نظریه‌‌های یادگیری اختصاص داده­اند (برونر ۱۹۶۰ ، دوی ۱۹۱۰، پیاژه ۱۹۵۴، اسکینر ۱۹۵3، ویگوتسکی 1978)، و هر یک از  آن‌ها، تعریف نسبتاً متفاوتی از یادگیری ارایه داده­اند. در سال‌‌های اخیر، اُکس و‌‌ الیپتون (۲۰۰۳) یادگیری را این­گونه تعریف کرده­اند: «به مجموعه ای از فرآیندها و سازمان­بندی‌‌های ذهنی که اشخاص تجربیات را با یکدیگر ادغام می‌کنند و  آن‌ها را به معانی جدیدی تبدیل می‌نمایند، یادگیری می‌گویند.» (ص ۴۴). اگرچه دیدگاه‌‌ها، توضیحات، و نظریه­های زیادی درباره­ی یادگیری وجود دارند (میری ام، کافارلا ۱۹۹۱) ، ولی به دلیل کاربرد گسترده­ی این نظریه‌‌ها در حرفه­ی آسیب­شناسی گفتار و زبان، چهار دیدگاه مربوط به یادگیری در این­جا شرح داده می‌شوند:

  • دیدگاه رفتاری درباره­ ی یادگیری.
  • دیدگاه شناخت درباره­ ی یادگیری
  • دیدگاه انسانی / تجربی درباره ­ی یادگیری.
  • دیدگاه اجتماعی درباره­ ی یادگیری

اگرچه در توضیح هر یک از این موارد دیده می‌شود که این دیدگاه‌ها با یکدیگر همپوشی دارند و هیچ مرز مشخصی بین این دیدگاه‌‌ها وجود ندارد، و هر دیدگاه، فرایند یادگیری را از جنبه­ ی متفاوتی بررسی نموده است، ولی گفتاردرمانی را ترغیب می­کنیم تا دیدگاه‌های مختلف یادگیری را در ارتباط با نیاز‌های بیمار مورد توجه قرار دهند.

دیدگاه رفتاری درباره­ ی یادگیری و استفاده گفتاردرمانی از آن

در دیدگاه رفتاری درباره ­ی یادگیری، بررسی رفتار‌های آشکاری که می­توان آن­ها را مشاهده نمود و اندازه­گیری کرد، مورد توجه قرار می­گیرند (گود، بروفی 1990). ایوان پاولف، روانشناس روسی که به خاطر آزمایش او در شرطی کردن یک سگ از طریق به صدا در آوردن یک زنگ و ترشح بزاق سگ، کاملاً شناخته شده است، مفهوم شرطی کردن کلاسیکی را ابداع نمود، که به موجب آن، یک محرک خنثی باعث یک واکنش شرطی شده گردید (پاولف ۱۹۲۶). قابل توجه است که، پاولف از غذا استفاده نمود، یعنی یک محرک غیرشرطی، و همراه با آن زنگی را به صدا درآورد، یعنی یک محرک خنثی، تا باعث بروز یک واکنش شرطی شده گردد، یعنی ترشح بزاق در سگ. همچنین ، پاولف مفاهیم شرطی سازی تعمیم محرک، خاموشی، و تشخیص و تمیز را در ارتباط با شرطی­شدگی کلاسیکی معرفی نمود که بعد‌ها منجر به اصولی گردید که به نام رفتارگرایی معروف است.

گفتاردرمانی و اختلال یادگیری

رفتارگرایی به عنوان نوعی طرح­ریزی روان­شناختی، توسط جان .ب. واتسون مطرح گردید که مقاله­ای به نام «روان­شناسی یعنی همان چیزی که یک رفتارنگر آن را مشاهده می‌کند» نوشته است (واتسون ۱۹۱۳). واتسون نخستین روان­شناس آمریکایی بود که از کار پاولف استقبال کرد،و اعتقاد داشت که تمرین کردن، یادگیری را تقویت می‌کند. از دیگر آمریکایی رفتارگرا، ب. اف. اسکینر است که، گفته است: ذهن را می‌توان همانند «جعبه­ی سیاه هواپیما» در نظر گرفت، به این معنی که، بدون در نظرگرفتن فرآیند‌های فکری که در ذهن رخ می‌دهند، به دلیل روابط موجود بین محرک و پاسخ، می‌توان پاسخ فرد را نسبت به یک محرک به طور کمی ‌مشاهده نمود(اسکینر ۱۹۵۳). اسکینر به خاطر این مفهوم «جعبه­ی سیاه» در رفتارگرایی بسیار معروف شد. بیش‌تر مفاهیم رفتاری برجسته­ ی اسکینر برای گفتاردمانی، کار او در زمینه­ ی شرطی­سازی ارادی است، و شرطی­سازی ارادی روشی برای تغییر رفتار است که در آن، پس از آن که آزمودنی پاسخ مورد نظر را ارایه داد، بی درنگ یک پاداش و یا همان تقویت­کننده به او داده می‌شود (نیکولوسی،‌‌ هاریمن، کرشک ۲۰۰۴).

اسکینر بر این باور است که، فردی به نحوی «کاری را انجام می‌دهد و یا رفتاری را از خود نشان می‌دهد و به خاطر این کار یا رفتار، پاداشی دریافت می‌کند، و سرانجام بین این کار یا رفتار و پاداش، پیوند ایجاد می‌شود. به عنوان مثال، در درمان گفتار و زبان، بیمار به محرک ارایه شده از سوی درمانگر واکنش نشان می‌دهد و مثلاً صدای /S/ را درست تولید می‌کند، و درمانگر پاداش (کلامی‌یا غیرکلامی) به بیمار می‌دهد، و از بیمار انتظار دارد تا برای دریافت پاداش، این رفتار (تولید صحیح صدای /s/ ) را به درستی انجام دهد. بنابراین با گذشت زمان، از بیمار انتظار می‌رود تا بدون دریافت هرگونه پاداشی، این رفتار (تولید صدا/s/) را به درستی انجام دهد. همچنین، اسکینر مفاهیم، تقویت مثبت، تقویت منفی، تنبیه، شکل بخشیدن به رفتار و برنامه­ی تقویت را به عنوان مفاهیم رفتاری مهم، ارایه کرده است.

رفتارگرایان براین باورند که، «محیط مدرسه باید کاملاً منظم و مرتب، و برنامه‌‌ها آموزشی براساس هدف‌های رفتاری باشد، و معتقدند که، آموزش را از طریق رفتار‌های قابل مشاهده، بهتر می‌توان ارایه نمود (جانسون، موسیال،‌ ‌هال، کل نیک، دوپوایس ۲۰۰۵ ص ۳۴۵).

دیدگاه رفتاری درباره­ی یادگیری، منجر به مفاهیم و شگرد‌های گوناگونی از جمله: تقلید، شکل بخشیدن (نزدیک سازی‌‌های پی در پی)، ارایه­ی سرنخ، و تشویق گردیده است که، همواره توسط گفتاردرمان در خلال درمان گفتار و زبان مورد استفاده قرار می‌گیرند. بیش‌ترین کاربرد دیدگاه رفتاری برای درمان گفتار و زبان به این صورت است که: ۱) گفتاردرمانی هدف‌های خود را بیان نمایند و  آن‌ها را متوالیاً به اجزای کوچک‌تری تقسیم کنند. ۲) سرنخ‌ها و تشویق­هایی تدارک ببینند تا بیماران را به هدف مورد نظر هدایت کنند. ۳) از تشویق‌‌ها (مثلاً برچسب‌‌ها) یا پیامد برقراری ارتباط طبیعی (مثلاً درک گفتار بیمار توسط شنونده­ها) استفاده نمایند تا هدف مورد نظر را استحکام بخشند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.